زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود
ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد :
مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز ...
مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز ...
وای خدای من ، خیلی زیاد درست کردی … حالا برش گردون … زود باش
باید بیشتر کره بریزی … وای خدای من از
کجا باید کره بیشتر بیاریم ؟
دارن میسوزن مواظب باش ، گفتم مواظب باش !!
هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمیکنی … هیچ وقت !!
برشون گردون ، زود باش ، دیوونه شدی ؟ عقلتو از دست دادی ؟
یادت رفته بهشون نمک بزنی … نمک بزن … نمک …
زن بهت زده به شوهرش زُل زده و گفت :
خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده ؟!!
فکر میکنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم ؟!!
شوهرش به آرامی گفت :
فقط میخواستم بدونی وقتی دارم رانندگی میکنم ، چه بلایی سر من میاری !!
دارن میسوزن مواظب باش ، گفتم مواظب باش !!
هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمیکنی … هیچ وقت !!
برشون گردون ، زود باش ، دیوونه شدی ؟ عقلتو از دست دادی ؟
یادت رفته بهشون نمک بزنی … نمک بزن … نمک …
زن بهت زده به شوهرش زُل زده و گفت :
خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده ؟!!
فکر میکنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم ؟!!
شوهرش به آرامی گفت :
فقط میخواستم بدونی وقتی دارم رانندگی میکنم ، چه بلایی سر من میاری !!
۞ لطفآ با نظرات ارزشمند خود ، مرا در توسعه وبلاگ یاری دهید ۞